من و ما جان با هم بودیم،برای اینکه به ترافیک نخوریم از کوچه پس کوچه می آمدیم،داخل یکی از کوچه ها پسر گردن کلفتی را دیدیم که مادرش را با لگد و بد و بیراه به سمت خانه مشایعت می کرد!مادرش با گونه های سرخ،آرام،سر به زیر انداخته بود و هیچ نمی گفت،دلم می خواست بروم،بزنم توی گوشش و بگویم مردانگی فقط به پشت لب و قدرت بازو نیست...
پ ن 1:آی با آهنگهایی که برنامه ی «خاطره ها »ی شبکه پی دی اف هر شب می گذارد زندگی می کنیم آی...
پ ن 2:ایضاً برنامه «شبستانه» ی رادیو فرهنگ...