سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چند روزی هست که با دوستم هر روز بعد از ظهر می ریم نهارخوران پیاده روی می کنیم ،دیروز هوا از روزای دیگه سرد تر بود ومه آلود،با این حال قرارمونو بهم نزدیم و رفتیم.حرکت قطرات ریز آب رو وقتی باد می زد کاملاً می شد دید،خیلی قشنگ بود.کنار بابا طاهر یه محوطه هست چون هوا مه آلود بود،می رفتی اونجا کسی نمی دیدت،با دوستم رفتیم و هر دومون از ته دل داد کشیدیم.بعد کمی دویدیم،یه کم راه رفتیم،رسیدیم به پارک کودک، رفتیم تاب سوار شدیم.دوباره پیاده برگشتیم پایین، 2 تا پسر با دوچرخه از کنارمون رد شدن من و دوستم دلمون دوچرخه خواست اما جفتمون زدیم تو سر دلمون که مگه نمی دونی اینجا ایرانه و تو حق نداری از این چیزا بخوای و اونم ساکت شد.بعد هم سوار ماشین شدیم اومدیم خونه.این بود نهایت تفریح سالم 2 تا دختر تو یه روز مه گرفته...


نوشته شده در  پنج شنبه 85/1/24ساعت  12:9 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()

عروسی یکی از هم تیمی هامون بود با بچه های تیم دعوت بودیم. وارد مجلس که شدیم همه کنار هم نشستیم 2 ردیف از صندلی ها رو اشغال کردیم خیلی شیک، خانم ،خوش تیپ،متین،...نشسته بودیم یهو یکی گفت سوسک همه سرها برگشت طرف اون دیدیم بله 2 تا سوسک(اسمشون سوسک بود هم قد خودمون بودن فکر کنم اونا هم بسکتبالیست بودن!) دارن کنار ما مانور می دن.چشمتون روز بد نبینه از اون جمع خانمهای شیک و...یکی مانتو شو می کشید بگیره که سوسک نره تو مانتوش ،یکی کیف شو می کشید بماند که مانتو ها و کیف ها رو یکجا گذاشته بودیم روی یه صندلی مجسم کنید چه وضعیتیه یکی از این ور مانتوشو بکشه یکی از اون ور یکی اون وسط کیفشو می خواست،یکی پا به فرار گذاشت انگار تو اون 2 ردیف زلزله اومده بود همه در تکاپو  بودن.یکی برگشت بهمون گفت هم تیمی های عروس هستین.گفتیم بله.گفت مثلاً ورزشکارید؟!وای به حال بقیه!!!(من نمی دونم ورزشکار نباید از سوسک بترسه؟!)خلاصه یه سوسک کلاس و آبرو و اعتبار ما رو برد!!!


نوشته شده در  چهارشنبه 85/1/23ساعت  12:40 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()

چند دقیقه بیشتر به تحویل سال نمونده بود و من هنوز هفت سین رو نچیده بودم و برای این کار هم وقت کافی نداشتم،یک کاغذ گرفتم و به هفت قطعه تقسیم کردم و روی آنها نوشتم:

1-ستایش   2-سخاوت   3-سلامتی   4-سپاس   5-سعی   6-سعادت   7-سرور

همون موقع سال تحویل شد،دعا کردم:

خداوندا!ستایش مخصوص توست،تو را به خاطر سخاوت و بخشندگی که نسبت به بندگانت داری،به خاطر سلامتی،به خاطر همه نعمتهایی که به ما دادی سپاس می گویم.خدایا! سعی وتلاش خود را به کار می برم و تو نیز همراهیم کن تا به سعادت برسم.پروردگارا! در این سال جدید دلهای همه را غرق سرور و شادی گردان.  


نوشته شده در  چهارشنبه 85/1/2ساعت  1:20 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()

<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]