سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چند روزی هست که با دوستم هر روز بعد از ظهر می ریم نهارخوران پیاده روی می کنیم ،دیروز هوا از روزای دیگه سرد تر بود ومه آلود،با این حال قرارمونو بهم نزدیم و رفتیم.حرکت قطرات ریز آب رو وقتی باد می زد کاملاً می شد دید،خیلی قشنگ بود.کنار بابا طاهر یه محوطه هست چون هوا مه آلود بود،می رفتی اونجا کسی نمی دیدت،با دوستم رفتیم و هر دومون از ته دل داد کشیدیم.بعد کمی دویدیم،یه کم راه رفتیم،رسیدیم به پارک کودک، رفتیم تاب سوار شدیم.دوباره پیاده برگشتیم پایین، 2 تا پسر با دوچرخه از کنارمون رد شدن من و دوستم دلمون دوچرخه خواست اما جفتمون زدیم تو سر دلمون که مگه نمی دونی اینجا ایرانه و تو حق نداری از این چیزا بخوای و اونم ساکت شد.بعد هم سوار ماشین شدیم اومدیم خونه.این بود نهایت تفریح سالم 2 تا دختر تو یه روز مه گرفته...


نوشته شده در  پنج شنبه 85/1/24ساعت  12:9 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]