1-مرسی از دوستایی که این مدت با کامنت و آف جویای حال من بودند،یه حس خوبی به آدم دست می ده آدمهایی که ندیدیشون اینطور بهت لطف و محبت دارن از همتون به دنیا ممنون.این مدت نبودم،تهران بودم.هر وقت می رم مسافرت بخصوص تهران یا شهرایی که رنگ خاک هستن(این اسم رو من روی شهرای خشک و کویری گذاشتم چون همه چی اونجا رنگ خاکه!)کلی خدا رو شکر می کنم که شمالیم،خدا خیلی به من لطف کرده که اینجا متولد شدم!دیدن درختا و جنگلاش بهم انرژی می ده،سرسبزیش روحمو تازه می کنه،یکی از دوستام بهم می گه انقدر بگو آخر یه عتیقه از کویر لوت بیاد ببرتت اون طرفا!گرچه اونجا هم شباش فوق العادست،هر وقت شهرای خشک و کویری مسابقه داشتم،شب که می شد سر به هوا می شدم!!
2-راستش رو بخواین یه کم غرم میاد،دلم می خواست چیزایی که دوست دارم رو بدست بیارم اما الان حس بدی دارم مجبورم چیزایی رو که بدست میارم دوست داشته باشم،خدا کنه به همین چیزها ختم شه و به آینده کشیده نشه!!!
پ ن1:قبلاً یکی میومد تو پستش می نوشت که دلش واسه وبلاگش تنگ شده می گفتم یعنی چه این صفحه ی بی جون دلتنگی هم داره؟!اما این بار دلم تنگ شده بود واسه این صفحه ی بی جون که نوشته هام،بهش جون داد،واسه این صفحه که دلنوشته هام،غرنامه هام بهش احساس داد!این بار دلم تنگ شد واسه این صفحه و تمام دوستای مجازیم که اینجا با هم آوا،هم آوای می کنن.
پ ن2:یه خورده به کارای عقب افتادم برسم و کامپیوتر رو سر و سامون بدم به تک تکتون سر می زنم.فعلاْ جواب کامنتای پست قبل رو همونجا نوشتم اینو داشته باشین تا بعد.
پ ن3:شاد باشید و شادی آفرین.