سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عروسی یکی از هم تیمی هامون بود با بچه های تیم دعوت بودیم. وارد مجلس که شدیم همه کنار هم نشستیم 2 ردیف از صندلی ها رو اشغال کردیم خیلی شیک، خانم ،خوش تیپ،متین،...نشسته بودیم یهو یکی گفت سوسک همه سرها برگشت طرف اون دیدیم بله 2 تا سوسک(اسمشون سوسک بود هم قد خودمون بودن فکر کنم اونا هم بسکتبالیست بودن!) دارن کنار ما مانور می دن.چشمتون روز بد نبینه از اون جمع خانمهای شیک و...یکی مانتو شو می کشید بگیره که سوسک نره تو مانتوش ،یکی کیف شو می کشید بماند که مانتو ها و کیف ها رو یکجا گذاشته بودیم روی یه صندلی مجسم کنید چه وضعیتیه یکی از این ور مانتوشو بکشه یکی از اون ور یکی اون وسط کیفشو می خواست،یکی پا به فرار گذاشت انگار تو اون 2 ردیف زلزله اومده بود همه در تکاپو  بودن.یکی برگشت بهمون گفت هم تیمی های عروس هستین.گفتیم بله.گفت مثلاً ورزشکارید؟!وای به حال بقیه!!!(من نمی دونم ورزشکار نباید از سوسک بترسه؟!)خلاصه یه سوسک کلاس و آبرو و اعتبار ما رو برد!!!


نوشته شده در  چهارشنبه 85/1/23ساعت  12:40 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]