سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پریسای مذکور در پست «اولین تجربه 1 »اومد و ازم پرسید که جایی خصوصی هم تدریس می کنم یا نه می خواست تست بیشتری برای امتحان کار کنه بهش آدرس آموزشگاه رو دادم ،3 جلسه اومد و از جلسه چهارم دیگه نیومد،گفت کلاس خصوصی زیاد می رم،مامانم خیلی بهم گیر می ده،این 3 جلسه هم که اومدم بهشون گفتم دارم می رم کتابخونه،پول کلاسها رو هم تو این 3 جلسه از پول تو جیبیم که پس انداز کرده بودم دادم،منم با تعجب داشتم نگاش می کردم،قبلاً داشتم شاگردی که مشکل مالی داشت و ازش پول نگرفته بودم،اما پریسا مشکل مالی نداشت و می دونستم بیشتر از اینکه واسه تست کار کردن بخواد بیاد برای دیدن من میاد اونجا،واسه همین فقط بهش گفتم بشین با دقت درس رو بخون تست هایی رو هم که تو کلاس تا حالا کار کردیم بخون،خودت هم تست بزن،اگر اشکال داشتی می تونی بیای ازم بپرسی،خوشحال شد و تشکر کرد...نمی خواستم این مدت رو که تا کنکورش(کنکور فنی و حرفه ای)مونده تو رفت و اومد به آموزشگاه هدر بده...

پ ن:بعضی از بچه ها انقدر روحشون لطیفه و انقدر زود تحت تاثیر قرار می گیرن که برای آیندشون نگرانم،از حضورشون تو اجتماعی که پر ازگرگه می ترسم،می ترسم دوست و از دشمن تشخیص ندن و ندونن برای کی باید احساس صرف کنن و لطمه بخورن،فقط میتونم دعا کنم،از خدا بخوام که خودش هوای این بچه ها و دلاشونو داشته باشه و امیدوار باشم که به بلوغ فکری برسن و به زندگی و آینده منطقی نگاه کنن...پریسای مهربون آرزوی منم برات همینه 


نوشته شده در  یکشنبه 86/4/10ساعت  11:39 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]