هوای مه آلود،آسمون کبود،نور تیرهای چراغ برق دو طرف خیابون که تو مه دنبال روزنه ای برای عبور بودند،رقص پرچم یا اباالفضل و یا حسین توی آسمون مه آلود غرق نور،و مهارت اون پسری که طبل می زد و وقتی ریتم خوندن مداح تند تر می شد و زنجیر زنها تندتر زنجیر می زدند طبل به اون بزرگی رو میاورد بالا بعد ضربه ای بهش می زد که طنینش رو تو سینت احساس می کردی...نمی شه ساکت شد...نمی شه اینارو دید و ازشون نگفت...آره نمی شه ساکت شد حتی اگه بهشون اعتقاد نداشته باشی...