سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساعت 8 صبح و همه جا آرام است، صدای گنجشکهای روی درخت تنها صدای موجود در خانه ام است، از ساعت 6:30 بیدارم، نه اینکه خوابم نیاید، فقط برای همین آرامش اول صبح و خلوت کردن با خودم بیدار شدم،تجربه اش کردین؟! دوستش می دارم.

ساعت 7 با یک پیاده روی کوتاه تا نانوایی محل، دو تا نان گرم خریدم، خیابانها هم آرامش داشتند، دیگر صدای فواره آب داخل میدان به راحتی شنیده می شد، نه ترافیکی بود و نه قیل و قالی.

صبحانه خودم را مهمان نان گرم و پنیر و گوجه و خیار کردم، چای سبزم هم الان داخل ماگ دوست داشتنی ام در حال آمده شدن است.

قدیم، در دوران مجردی، داشتن چنین صبحی خیلی عادی بود، آنقدر عادی که حتی به چشمم نمی آمد.

اما، مادر که می شوی، صبحت با چشم گشودن فرزندانت می افتد روی دور تند و همه زمانت می شود وقف آنها، آن وقت است که داشتن چنین صبحی می شود یک صبح آرام و رویایی که فقط متعلق به خودت است ...


نوشته شده در  جمعه 94/1/21ساعت  8:26 صبح  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]