این مدت وقت زیادی برای نوشتن داشتم چون بچه ها را گذاشتم مهد، اما حاضر نبودم تنهایی و خلوتم را با هیچ کس و هیچ چیز جز خودم پر کنم. دلم برای خودم، برای کتابهایم، برای سرگرمی هایم تنگ شده بود، وقتی پیدا کرده بودم که بیشتر فکر کنم به خودم، زندگی ام، آدمهای اطرافم.
می خواهم بیشتر تلاش کنم برای بهتر بودن، می خواهم آدمها را قضاوت نکنم، زیبایی هایشان را به رویشان بیاورم و از آنها تعریف کنم. کاری که قبلا نمی کردم، یعنی اصولا در مورد کسی نظر نمی دادم نه خوب نه بد، اما دیدم وقتی کسی از من تعریف می کند چه قدر انرژی مثبت به سویم پرتاب می شود پس چرا من این کار را انجام ندهم.
می خواهم روی حرفهای نا زیبا زوم نکنم، می خواهم آدمهایی که به من بد می کنند را خیلی زود ببخشم، ببخشم و بگذرم ... این جمله قصار را خیلی دوست دارم " دیگران را ببخش نه به خاطر اینکه لایق بخشایشند، ببخش چون تو لایق آرامشی"
می خواهم بیشتر از قبل به خودم بها دهم، چرا باید همش به خاطر دیگران پای روی دلم بگذارم؟ من هم حق دارم، من لایق بهترینها هستم، چرا باید منتظر هدیه از طرف دیگران باشم وقتی خودم بهتر از هر کسی از حال دلم خبر دارم و می توانم هدایایی به خودم دهم که به وجد بیایم هوم؟! آری من از امروز بیش از پیش خود را دوست خواهم داشت ...
می خواهم تا جایی که می توانم دست کسی را بگیرم، کمکش کنم حتی در حد گرفتن دست پیرزنی در حین رد شدن از خیابان، اینجور ادم احساس باارزش بودن می کند و از طرفی از هر دستی بدهی از همان دست می گیری و خدایی هست که همین نزدیکیست ...
می خواهم روی خودم کار کنم با کتاب خواندن، با تجربه کردن، من جالا حالاها باید بزرگ شوم و بالا بروم و آنقدر قوی شوم تا بتوانم دست دخترکانم را هم بگیرم و بالا بکشمشان، همان هایی که تمام زندگی من هستند. همانهایی که دیروز تولدشان بود و من 3 سال است که این فرشته ها را روی چشمهایم نگاه داشته ام و امیدوارم همه کسانی که در آرزوی فرزند هستند به زودی و با ذوق و شوق نوید مادر شدنشان را همه جا سر دهند ...آمین ...
پ ن 1: محبوبه کجایی آدم صالح؟
پ ن 2: دوست عزیزی که کامنت خصوصی گذاشتی در کامنتهای پست قبل جوابت را نوشتم.