سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به خاطر مشکلات ژنیتیکی نمی توانستند با هم ازدواج کنند، با دیگری ازدواج کرد، خانمی  مهربان و خوشرو، بچه دار شدند دختری زیبا و آرام، اما در طی این 6 سال زندگی همچنان با آن دختر در تماس بود، از همسرش جدا شد و این هفته عقدش بود با آن دخترک ...

چه قدر راحت قاتل می شویم، قاتل روح و روان یک زن، قاتل احساسات دخترکی 4 ساله، قاتل یک زندگی، یک خوشبختی، یک آرزو یک امید، حسرت می نشانیم بر دل، اما باید ببینیم چه چیز درو خواهیم کرد!! غبطه؟! پشیمانی؟! نمی دانم هر چه باشد قطعا خوشبختی و سعادت نخواهد بود...خدا به تو رحم کند مردک، قاتل جسم یک بار می کشد و دیگر تمام، قاتل روح هر روز و هر لحظه می کشد...



نوشته شده در  سه شنبه 92/11/29ساعت  10:16 صبح  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]