بعد از گچ گرفتن دست نازدانه و مریضیهایشان، درست همان روز که خودم مریض شده بودم، تصمیم گرفتم موهایم را کوتاه کنم کوتاهه کوتاه. خیلی وقت بود هوس کرده بودم اما چند بار رفتم آرایشگاه اما آرایشگرم موهایم را کوتاه نکرد این سری هم گفت کوتاه نمی کنم موهایت حیف است من هم این سری به او گیر دادم که می...خواهم...موهایم...را...کوتاه...کنم او نیز قبول کرد و موهایم را کوتاه کرد...الان من یک خانوم شیکم با موهایی به رنگ ماهوگونی...
این هفته دوره فامیلی خانه ما بود، خانه را مرتب کردم، برای پذیرایی هم کوکی میکری درست کردم که همه خیلی خوششان آمد... عکس العملهایشان در مورد موهایم این بود. واااای چه شیک شدی ...
اووووف امروز گچ دست نازدانه را باز کردیم ،چقدر گریه کرد و من چقدر استرس داشتم و از آن دستگاهی که گچ را با آن برش می دادند وحشت داشتم، کابوسی بود که تمام شد...
هوا سرد شد و دعوای من و امید شروع!! بچه را لخت نبر بیرون، آب یخچالی به او نده، کلاه سرش کن ...وااااااااای آنقدر که ما در مورد دمای اتاق و گرما و سرما بحثمان می شود سر چیزهای دیگر بحثمان نمی شود.. امید گرمایی و من سرمایی ...
امروز آش درست کردم با عدس و ریحان خوشمزه بود، مامی اینا هم آمدن اینجا و همگی با هم تهش را در آوردیم...
نازدانه وقتی به چیزی گیر می دهد ول کن نیست. الان گوش شیطان کر بدجور گیر داده به امید و از بغلش پایین نمی آید و هی می گوید این را می خواهم آن را می خواهم. رسما امید را خل کرده. من هم آرام نشستم دارم حالش را می برم، اما امان از موقعی که به من گیر می دهد... خدااا ،چوب توی آستین مبارکت می کند.... چشمم شور بود آمد و باعث یک وقفه نیم ساعته در تایپ کردنم شد...
من نمی دانم فرق تو با خرس چیست؟! هم شکمو هم چاقالو، هم خواب آلو هم پشمالو...
مهربان که می شوی دلم می خواهد قورتت بدهم، البته شکر خدا این حالت کم پیش می آید! زیرا قورت دادن خرسی با مشخصات بالا باعث رو دل می شود!!
دلتنگم... دلم خرس مهربان می خواهد ...