سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتی مثل دیشب که تلخ بودم و غمگین و خسته ، می آیی و می شوی مرهم، می شوی آرامش، می شوی امنیت، می شوی تکیه گاه، دلم قرص می شود به بودنت، مرد.

 وقتی در میان آغوش مردانه ات گم می شوم، وقتی سر روی شانه ات می گذارم، وقتی دستت را دور کمرم حلقه می کنی و محکم مرا به خودت می فشاری و من جیغ نازکی می کشم و تو در گوشم آرام می گویی "جانم"، تمام احساسات ناب دنیا در وجودم رخنه می کنند و دلم قنج می رود برایت.

چه امنیتی دارد آغوشت و چه آرامشی و من چه مغرورم به داشتن تو...

پ ن: آغوشت بهشت من است.


نوشته شده در  جمعه 88/4/5ساعت  12:59 صبح  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]