سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1- امروز می روم برای گذراندن دوره ی مربیگری یوگا ثبت نام کنم،تا دو سال پیش آرزویی بیش نبود ولی بلاخره امسال در مسیرش قرار گرفتم،مسیر سختی باید باشد اول باید یک دوره ی عمومی را بگذرانی بعد از آن باید توسط یک پزشک و یک روانپزشک معاینه شوی در صورتی که مشکلی نداشتی وارد مرحله ی بعد می شوی که در آن باید یک دوره ی تئوری یوگا را بگذرانی بعد از موفق شدن در آن دوره باید 24 ساعت دوره ی عملی مقدماتی را بگذرانی و 30 ساعت کارورزی داشته باشی بعد 30 ساعت دوره ی عملی متوسطه و 30 ساعت کارورزی و سپس 45 ساعت دوره ی عملی پیشرفته و 30 ساعت کارورزی ، تازه علاوه بر همه ی اینها داشتن تناسب اندام هم یکی از شرایط مهم پذیرش است.
2- این ترم پایان نامه دارم ، برایمان غولی شده بی شاخ و دم ، یک غلطی هم می خواهم بکنم آن هم اینکه می خواهم پایان نامه ام را فازی کار کنم...
3- کمی می ترسم ، احساس می کنم خانواده اش به فکرش نیستند و شرایطش را درک نمی کنند ، البته حرفش را می زنند اما در عمل اینطور نشان نمی دهند ، احساس می کنم در حمایت از او تنهام ، احساس می کنم باید کاری کنم برای او ...
4- اولین ولنتاین زندگی ام را داشتم یک عطر، یک پیراهن ، یک شکلات ولنتیاین داخل یک جعبه ی قرمز با یک ربان سفید با یک عالمه ذوق و شوق و جیغ و ویغ!!!
5- متنفرم از این که کسی به من بگوید چه کار کنم ، چه کار نکنم ، کجا بروم ، کجا نروم و ...حالا تو که مرد زندگیه منی و تمام تکیه من به توست،کسی بخواهد این طور به تو دیکته کند کجا برو ، کی برو ، اونو ببر ، اینو بیار ، این کار را بکن ، این کار را نکن ...منزجرم می کند...چون  فکر می کنم آنقدر تو فهمیده و عاقل هستی که لازم نیست یکی آنقدر به تو امر و نهی کند...
6-اوه کمربندشو!!!
7- بچرخ ای چرخ گردون به کام من...


نوشته شده در  سه شنبه 87/11/29ساعت  5:29 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]