سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1-گاز خانه قطع می شود متوجه نمی شوند،وصل می شود باز هم متوجه نمی شوند حالا خواب بودند یا هر چیز دیگر نمی دانم،گاز جمع می شود،کلید برقی زده می شود و خانواده ای که دیگر نیستند...
2-بعضی از مردم اینجا یاد گرفته اند می روند گاز را از بیرون انگولک می کنن(همان قلمبه ای که جلوی در همه ی خانه ها می باشد مقصود است!)بعد با سیمی،چیزی آن را می بندد و بعد معجزه اتفاق می افتد!!!! فشار گاز زیاد می شود خیلی زیاد ،کار خیلی خطرناکیست،ممکن است در بعضی مواقع فشار گاز به قدری زیاد شود که حتی باعث منفجر شدن بخاری شود،که شنیده ها حاکیست در گرگان چند خانه دچار چنین حادثه ای شدند،تو را به جان هر کسی دوست دارید دست از انگولک کردن این قلمبه های بی آزار بر دارید،بی گازی قابل تحمل است اما رفتن عزیزی ...
3-این یارو همسایه ی طبقه بالا را می گویم،آدم نفهمیست،کم پیش می آید برای آدمها لقب بد بگذارم اما خداییش اضافه کردن کلمه ی «گاو» آخر اسمش به واقع حق است!و فکر هم نکنم برایم در پرونده ی اعمالم برای نامیدن او به این نام گناهی ثبت شود!فرد مذکور قلمبه ی بی آزار را انگولک کرده بود و من بی خبر از همه جا نشسته بودم دیدم گرما وجودم را فرا گرفته،مانده بودم خدایا با این بی گازی و این افت فشار گاز این گرما از کجاست؟نکند عصبانیم،فشارم بالاست که اینچنین گر گرفته ام!؟نه بابا حالم خوب است.ممم نکند عاشق شدم گرمای عشق است و خودم خبر ندارم؟!دیوانه ای؟!تو این سرما و بی نانی مگر آدم عاشق می شود؟!فکر هم که می کنم این مدت را از سرما بیشتر خانه بودم و هیچ آدمی هم که گروه خونش به ما بخورد ندیده ام و دل نبسته ام پس این احتمال هم رد می شود!با نگاهی به پشت سر و دیدن شعله بخاری منبع گرما را پیدا می کنم،اما بس این مدت یا شعله اش را ندیده ام یا شعله اش خیلی کم بوده،می گویم بابا،این هم توهم است قضیه همان سراب و بیابان و این حرفاست!اما گرما زیاد می شود خیلی،توهم نیست واقعیت است!مامی که از کار مرتیکه ی مذکور خبر داشت زنگ می زند اداره گاز و می گوید فشار گاز زیاد است،آقا گازی می گوید منطقه شما فشار گاز خیلی کم است،اگر قلمبه ی بی آزار را با چیزی بستید حتماً باز کنید اگر فشار گاز کم نشد حتماً شیر اصلی گاز ساختمان را ببندید،که کار دوم را انجام دادیم و فعلاً روی هوا نیستیم.

پ ن1:یک شب هم که فشار گازمان زیاد بود خودمان قطعش کردیم!
پ ن2:در منطقه ای که دختر خاله ام زندگی می کند به علت بالا بودن مصرف برق یکی از این قلمبه های زردی که مربوط به برق و این چیزا می شه منفجر شد،دوباره وصل کردند بازهم منفجر شد،دوباره وصل کردند اما هنوز منفجر نشده خبر انفجارش را خواهم نوشت!
پ ن 3:یک نکته ای را متوجه شدم من اسم این قلمبه ملمبه هایی که مربوط به برق و گاز و ...می شود بلد نیستم البته بعضی کلماتش را بلدم ها!اما موقع گفتن راحت تره،اعتماد به نفس نداشتم بنویسمشان بلکم غلط باشد!کلاً اصطلاحاتی از این دست را خیلی بلد نیستم،یاریم کنید!


نوشته شده در  دوشنبه 86/10/24ساعت  1:54 صبح  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]