سفارش تبلیغ
صبا ویژن
چه غمگین است وقتی می بینی تمام عکسهایی که پدرجون از ما گرفته ، تار افتاده است. (این را من گفتم و ما جان تایپ کرد و دعوایمان کرد و گفت جانم به قربانت به نکات مثبت بیاندیش  و به جای جمل? بالا جمل? زیر را بنویس و خودش این چنین تایپ کرد :)
" چه شیرین است وقتی صبح بر میخیزی و میبنی همان دستان پدر را می توان از نزدیک بوسید و بویید و خندید ! "

پ.ن : چه حالی می دهد که تو همچون پادشاهان قدیم راه بروی و بگویی و ما جانی باشد که همچون کاتبان قدیم گفته هایت را مو به مو تایپ کند و صد حیف که می جان در خانه نیست وگرنه می توانست به عنوان ملیجک دربار دراختیارمان باشد!


نوشته شده در  چهارشنبه 89/7/7ساعت  11:26 صبح  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]