سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1-رو حساب یه عادت قدیمی امسال هم تا تقویم جدید اومد دستم،اول رفتم تاریخ 1 بهمن رو نگاه کردم ببینم چه خبره.دیدم 1 بهمن =1 محرم حالم یه جورایی گرفته شد اما ...
امسال تولدم از همیشه مفصل تر بود،پدر جون برای تولدم گوسفند کشت،مهمونام هم بیشتر بودن حدود 200 تا 250 نفر مهمون داشتیم،مهمونایی که من خیلیاشونو نمی شناختم!تو مهمونام از خانمهای آرایش کرده و تی تیش که کلی به خودشون رسیدن و موهاشونو درست کردن خبری نبود،از آقایون شیک و اتو کشیده و کراوات زده هم خبری نبود،مجلس هم مختلط نبود،حتی از رقص و آواز هم خبری نبود،خودمم به جای اینکه برم خیلی شیک بشینم و دست به سیاه و سفید نزنم،کلی کار کردم،واسه مهمونام هم کارت دعوت نفرستادم.
در خونه باز بود،هر کی دلش می خواست می تونست بیاد...مهمونای تولدم عزادارای امام حسین بودن و موسیقی تولدم نوای خوش دعا و قرآن.
آخر شب،یه احساس خستگی همراه با یه شعف درونی،یه احساس ناب یه احساسی که تو رو وادار می کنه سجده شکر به جا بیاری...

2-وقتی هر کدوم از ما 3 نخاله!به دنیا اومدیم،پدر جون وقتی میومد پیش گل باقالی خانم(همانا مامان خوشگلم می باشد)یه گلدون گل براش میاورد،یه گل کوچولو که تازه سر از خاک در آورده بود.پدر جون از اونجایی که به گل و گیاه خیلی علاقه داره،حسابی به این گلها رسید تا اونا هم با ما بزرگ شدن و شاخ و برگ دادن،الان گل من هم 24 سالشه و منم امروز بهش آب دادم و کلی تحویلش گرفتم و تولدشو تبریک گفتم. 

3-وبلاگ خوندن رو از سال 82 و وبلاگ نویسی رو از سال 83 با وبلاگ قبلیم که لینکش این بغله شروع کردم.اون وبلاگ رو 13 فروردین بود که ساختم و نحسی 13 دامنگیرش شد و نصفه رها شد و این وبلاگ رو 1 بهمن 84 ساختم یه جورایی تولد این خلوتگه من هم هست.

4-چند تا از دوستان تولدم رو بهم تبریک گفتن و من که خیلی رو این قضیه حساسم کلی خر کیف شدم،از اینکه یکی تولدم یادش باشه و بهم تبریک بگه خیلی خیلی خیلی خوشحال می شم.حالا در کنار تبریک کادو هم باشه که دیگه کلی خوش خوشانم می شه!!!
یه سال مامان اینا برای اینکه سورپرایزم کنن روز تولدم جیکشون در نیومد،اصلاً به روی خودشون نیاوردن.می خواستن شب برام یه جشن خونوادگی بگیرن ولی من فقط تا غروب دووم آوردم و غروب که شد دیدم کسی تحویلم نگرفت اشکای دم مشکم سرازیر شد!و از اون تاریخ به بعد و با اثبات شدن بی ظرفیت بودن من،اونا در اسرع وقت تولدم رو تبریک می گن!

5-اینم فال تولدم:

دلم رمیده شد و غافلم من درویش 
                             که آن شکاری سر گشته را چه آمد پیش

                                   


نوشته شده در  یکشنبه 85/11/1ساعت  1:43 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]