سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اتاقم رو دارم تمیز می کنم،کل مدارکم رو داخل یه پاکت گذاشتم،درشون میارم و یه نگاه بهشون می ندازم و خاکشون رو می تکونم!
1-مدرک کارشناسی ریاضی کاربردی
2-مدرک آشپزی
3-مدرک داوری درجه 3 بسکتبال
4-مدرک اتوکد درجه یک
5-مدرک شیرینی پزی
6-مدرک گذراندن دوره ی یوگا سبک شیواناندا
7-مدرک کارور رایانه
8-مدرک گذراندن دوره ی کمکهای اولیه و امداد
9-کارنامه قبولی استخدام ادواری در 3 رشته ی فنی و مهندسی،اداری،آموزشی(جالبه همون سالی که ما قبول شدیم قانون آزمون ادواری وَر افتاد!
«به علاوه کلی حکمهای قهرمانی و گواهی شرکت در مسابقات بسکتبال جوانان و نوجوانان و دانشگاه و لیگ و یه حکم قهرمانی تو بازیهای دانشگاههای سواحل دریای خزر که دانشگاهای کشور های سواحل دریای خزر تیم داده بودند و تیم ما اول شد،اون حکم قهرمانی رو خیلی دوست دارم،همچین خوشگله،نه که همه چیشم خارجکی نوشته اینه که همچین خوشت میاد!اما فقط یه بدی داره اونم اینه که چون من رو قاچاقی بردن براشون بازی کنم( اول خودم نمی دونستم آخه گفته بودن از تیم دانشگاههای دیگه می تونن یکی دو نفر کمکی بگیرن)و تیم دانشگاه اصلی خودم نبود این شد که تو اون حکم اسم خودم هست،اما فامیلی!فامیلی یه همنام من تو اون دانشگاست،به خدا من بی تقصیرم خود دانشگاه این کار رو کرد که من براشون بازی کنم،خدا شاهده منم مجانی بازی کردم هیچ حقوق و مزایایی هم دریافت نکردم فقط تو بازی آخر،مچ پام آسیب دید همین!(در مورد این بازی ها حتماً یه پست می ذارم)جالبه چون من تو مسابقات کشوری شرکت می کردم بازیکنان تیم های دیگه مثل تیم گیلان و مربیهاشون من رو می شناختن،بجه های تیم ما هم رفته بودن گفته بودن این یعنی من،همزمان داره 2 تا رشته تحصیلی درس می خونه یکی تو دانشگاه اصلی خودش یکی هم به صورت غیرحضوری تو این دانشگاه!!که اونا شک نکن،اونا هم مونده بودن که من چه نابغه ای هستم!»

ما جون می خنده و می گه مدارکت رو بردار ببر سر کوچه،یک کیلو سبزی پر از گل هم بهت نمی دن!


نوشته شده در  یکشنبه 86/4/31ساعت  11:55 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]