سفارش تبلیغ
صبا ویژن

1-این روز ها زندگی ام روی دور تند افتاده است و من هم دارم یورتمه می روم!
2-سه شنبه تا جمعه را ولایتمان نیستم و می روم دانشگاه،سه شنبه تا پنج شنبه اش را تاب می آورم پنج شنبه شب که می شود یک چیز می افتاد به جانمان که دلمان می خواد شبانه بزنیم بیرون و بیایم ولایتمان،جمعه را هم که تا گرگان پرواز می کنیم...
3- آخر می دانی،ولایتمان خوب ولایتیست!
4-تولد دوستم 27 دی بود کادواش هنوز کنار تختم دارد خاک می خورد البته خودش هم گرگان نیست وقتی هم که می آید شرایط جور نمی شود ببینمش،هنوز نرسیدم به دیدن آن یکی دوست دیگر که نی نی دار شده بروم،برای دلداری یک دوست هم باید می رفتم که نرفتم،قرار بود به بچه های بهزیستی سر بزنم و در درس ریاضی کمکشان کنم هنوز وقتش جور نشده،هم تیمی سابق زنگ می زند و ما را به باد بد و بیراه می گیرد که کجایی بی معرفت!...احتمالاً از جانب دوستان دنیای مجازی هم بد و بیراهی حواله مان شده من باب سر نزدن به وبلاگهایشان،باشد،با جان و دل بد و بیراه هایتان را می پذیرم اما به جان ننه ی قمر نمی رسم،می آیم آف می خوانمتان اما وقت رد پا گذاشتن ندارم،امید است که عذر را ما را پذیرفته و درکمان کنید باشد که رستگار شوید و چنگ زنید(ریسمان الهی مقصود می باشد!)
5-از بین این همه لنگ توی دنیا باید لنگ تو می شکست؟!
6-به ظرفی که چاغاله بادوم داخلش هست اشاره می کنم و می گویم این ها چاغاله بادومند و تو چاغاله بی دم!می خندد و دلم ضعف می رود برای آن صدای خاص ته خنده اش...
7-این روزها دماغم زیاد می خارد،دلیلش را فقط تو می دانی پشمالو!!!
8-همه ترانه های دنیا یک طرف آهنگ شماره ی 8 یک طرف!
9-دقت کردین وقتی یک جا تمیزه انگار هواش هم خنک تره؟!امروز بعد از چند روز هوای اتاقم خنک بود!
10-این که یک آدم قلقلکی بخورد به پستت خیلی خوب است،کلی دستت باز است برای اذیت کردنش و وقتی اعترافش را می شنوی که «تو در این زمینه مهار نشدنی هستی و حتی با گرفتن دستت هم نمی شود کنترلت کرد،کرمت را می ریزی»همچین بیشتر خوش خوشانت می شود و کرمها بیشتر وول می خورند!
11-من گنگ خوابدیده و عالم،تمام کر...من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش   «مولوی»
12-هم آوا چرا یورتمه می ری؟...دیرم شده عجله دارم!

پ ن:امید زیستنم،دیدن دوباره ی تست...


نوشته شده در  دوشنبه 87/2/2ساعت  3:18 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]