سفارش تبلیغ
صبا ویژن

والا در جواب سوال پست قبل مبنی بر اینکه«اجازه می دهید تشکرمان را از لطفتان به بعد موکول کنیم ؟»یکی از دوستان چنان «خیر» کت و کلفتی گفتند که راستش به تعویق انداختن بیشتر را صلاح ندیدیم و بر آن شدیم که کمی قربان صدقه تان برویم!

هیچ سالی به اندازه ی امسال تبریک تولد نداشتم،دروغ چرا؟!کیف کردم آن هم از نوع گوش مخملی اش!
صبح 1 بهمن پدر جون بهم اس ام اس داد «دختر گلم،تپش قلب بابا،تولدت مبارک» و من که تنها عکس العملم در جواب محبتهای پدری فقط زر زر است،اشکم در آمد.
مامی هم اس ام اس داد«به پدر جون زنگ بزن بگو دردم شروع شده (این جمله را که خواندم قلبم آمد توی دهانم آخر مامی دیشب زانو اش درد می کرد،با خواندن این جمله دو زاری ام نیفتاد!)چون وقت زایمانمه بیاد منو ببره بیمارستان تا گلم به دنیا بیاد و یکی از بهترین روزهای زندگیم رو ببینم و بابت این لطف خدا،شکر به جا بیارم.گل خوش بوی من تولدت مباااااااااااااااااارک.»
ما جان هم صبح تا چشمم را باز کردم آمد بالای سرم و بوسیدم و تولدم را تبریک گفت.
می جان با اینکه کلی کار و درس داشت آن روز برایم یک غذای خوش مزه درست کرد.این کار از جانب می جان که اهل آشپزی نیست یعنی خیلی کار یعنی کلی ابراز علاقه!
دوستای زیادی بهم اس ام اس دادن،از مشهد،بابل،تهران،گرگان(نبووووووووود؟!یکی جا خالی داریم ها!)
فکرش را بکن همکار مامی هم بهم اس ام اس داد و من مانده بودم چطور تولد من یادش بود!
یا ف که هم تیمی ام بود در دانشگاه آن هم سال 81-82 وقتی اس ام اس داد و تولدم را تبریک گفت!چند بار اسمش را خواندم که مطمئن شوم خود دلقکش است!
و کلی دوستهای دیگر که دیدن اسم اس هایشان هم ذوق زده ام کرد و هم متعجب!
بعد هم که آمدم اینجا،کامنتها و ایمیل های زیبایتان را دیدم و خر کیف شدنم کامل شد!
تازه دو تا ایمیل کادو شده هم داشتم!یکی آهنگهای زیبایی که« آزاده ی عزیز» برایم فرستاده بود،آن دیگری هم حاوی دست خط زیبای «...است!» بزرگوار بود.
ممنونم کیلو کیلو برای گرم (به فتح گاف و میم)گرمِ محبتتان...

پ ن:چه خوب است بودنتان و چه خوبتر همیشه بودنتان...


نوشته شده در  یکشنبه 86/11/21ساعت  3:20 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]