• وبلاگ : كسي كه مثل هيچكس نيست
  • يادداشت : روزهاي بدي كه گذشت...
  • نظرات : 8 خصوصي ، 102 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5    >>    >
     
    + سميرا 
    درضمن چند وقته نفخ وگاهي يبوست. گاهي خيلي نرم شکمم کارميکنه واحساس ميکنم کامل تخليه نميشه و درضمن نفخي که خارج نميشه وبيشترتو شکم ميمونه شرمنده ام ...وچندبار هم وسط مدفوع حالت ابکي وکف مثل خلط واب دهان. که باتحقيق فهميدم سندروم روده تحرييک پذير هم هست که ممکنه ازهمين ريفلاکس باشه ما غذاي بيرون وکباب خيلي مصرف ميکنيم البته نه فست فود...من الان تهوع ندارم گاهي صبحها کاهش وزنم ندارم درحال ورزشم تالاغربشم ولي الان که مينويسم تندي اسيد راحس ميکنم وزبانم تلخه خيلي ميترسم البته خوندم که برخي پزشکان سرطان را رد کردن ولي ترس خيلي مسائل ديگه ادمو وحشتزده ميکنه دائما نفخ دارم
    پاسخ

    خوهاشن سبک زندگيت و رژيم غذاييت رو عوض کن حيف تو نيست؟
    + سميرا 
    سلام دوست عزيزم من پارسال تابستان برونشيت گرفتم و کلييييي عذاب کشيدم امسال حدودا يه ماه پيش بلکه بيشتر احساس ميکردم سرما خوردم البته مدتي بود بعد خوردن غذا احساس ميکردم خلط دارم ..بماند که الان دائم خلط دارم وفکر ميکردم سينوسم هست ..ازقديم گفتن پزشک خود باشين چندشب بود که با سوزش شدي ازناحيه مري به معده بيدارميشدم من چاق هستم کبد چرب دارم تخمدان پلي کيستيک هم دارم واصلا چيزي به اسم پرهيز هم نميشناختم...خلاصه حدس زدم ريفلاکسه البته دکترهم نرفتم کم کم متوجه شدم حتي ممکنه برونشيت منم بي تاثير نبوده باشه احساس گير کردن چيزي در گلو مثل بغض برخي صبحها تهوع والبته درد پشت هم هرازگاهي بيشتر بصورت فشار دارم تادرد گاهي سرمعده به سمت راست تير ميکشه من
    + محمد 
    ممنونم ازت تک تک حرفايي ک زدي تمام درداي منه تمام حالاتي ک داشتيو الان من درگيرشم انقدر از زندگي سير شدم ک حتي فک ميکنم همين روزا باشه ک از خفگي بميرم ي سال بيشتر دووم نيارم ..غذا خوردن نفس کشيدن شده برام يه دغدغه ي معما چرا مثل قبل نميشم زندگيم ب هم ريخته خدا هيچکسو ب اين روز نندازه ک هروز مرگو ب چشمش ببينه و ب خاطر ناراحت نشدن مادرش دم نزنه ...تنها ارزوم شده ک برگردم ب روزاي قبل ک عادي زندگي ميکردم مشکلي نداشتم .. دعا کنيد برام ..ممنونم ازت با خوندن حرفات کمي ارام شدم ايشالله ک هميشه سلامت باشي
    پاسخ

    ببين اين مريضي واقعا اونقدرها که مي گي وحشتناک نيست ، قسمت زياديش ممکنه استرس ناشي از اين مريضي داره زمين مي زنتت نذار...محکم باش ...بلند شو و اصلا به اين حالت فکر نکن به تناسب اندام و پرهيزهايي که بايد داشته باشي فکر کن و عمل کن خوب مي شي برادر جان ...
    + مهناز 
    عالي بود ممنون....برات خوشحال شدم.مشگل منم حل کردي.
    + سارا 
    سلام منم چند وقتيه به اين درد دچار شدم الانم که دارم تايپ ميکنم گرفتگي گلو دارم خلط پشت حلق دارم البته سينوزيت وانحراف بيني هم دارم ولي يه مدتي بود پشتم ميگرفت شديد تو سينه هم تنگي داشتم اوايل فکر ميکردم مشکل قلبي دارم که دکتر گفت خير بعدا تنگي نفس سراغم اومد که همراه با گرفتگي گلو بود رفتم فوق تخصص ريه گفت همه چي خوبه
    با اين وبلاگ شما به اين نتيجه رسيدم منم بايد برم دکتر گوارش
    انشالله همه بيماران شفا پيدا کنن

    البته امروز ميخوام برم غاروق چي شايد خوب بشم
    اگر نشد حتما ميرم متخصص گوارش
    پاسخ

    اميدوارم خوب شد6 باشي
    + مينا بينايي 
    منم كلاً همين مشكل شما رو دارم ميشه اسم دكتري كه بلاخره مشكل شما رو تشخيص داد رو بهم بگين ؟
    پاسخ

    دکتر اميرياني گرگان
    + آرزو 
    ولي جالبه که بگم منم احساس ميکنم به خدا نزديک شدم باور کن چون بهش قول دادم اگه چيزيم نبود يا اگه خوب شدم ديگه مشروب نخورم و بدن خودمو داغون نکنم. شايدم گاهي خدا به بنده هايي ک دوسشون داره يه گوشمالي ميده که حواسشون بيشتر بهش باشه!!
    + آرزو 
    سلام عزيزم احساس حالت تهوع و باد گلوي زياد نداشتي؟ من چندوقته حالت تهوع دارم از 2شب پيش که مطالب مربوط به مري رو خوندم حس ميکنم غذام دير ميره پايين اصلا درد گلو ندارم غذا گيرم نميکنه فقط يه حس بدي دارم انگار دير ميره پايين. خيلي ميترسيدم اما مطلبتو ک خوندم آروم شدم.
    + تيدا 

    سلام . من احساس گير کردن غذا توگلو . گوش درد . احساس زخم تو گلو البته گاهي اوقان و جوش روي زبان دارم .

    تازگي آزمايش ميکروب معده دادم ميگه مشکل دارم يعني اين علائم مربوط به معده است

    + تيدا 

    سلام . من سه ماهي ميشه احساس ميکنم يه چيزي تو گلوم گير کرده . گوش درد دارم . گلوم هم گاهي خلطي و گاهي خشکه الان جديدا احساس زخم تو گلومميکنم . علائم شما هم اين بود

    پاسخ

    تقريبا اين علايم رو داشتم
    + الهه 
    سلام نه اهل وب خوندنم نه مامنت گذاشتن! ولي همونطوري كه شما تو يك سال زجر كشيدي منم دارم زجر ميكشم زجر خيلي تمام علائم شمارو دارم لز نظر روحي دارم اذيت ميشم بيست روز مونده به عروسيم دلم نميخواد خوشي رو از دل نامزدم و مامان و بابام بگيرم كه شايد مشكل جدي دارم ولي دقيقا جز به جز مشكلات شمارو دارم اميدوارم در نهايت فقط بگن ريفلاكسه??خدايا به اميد تو
    پاسخ

    اميدوارم همين طور باشه و با توجه به شرايطي که داري مي تونه ناشي از استرس اين دوران باشه پيشاپيش ازدواجت مبارک و فرخنده و اميدوارم روز و روزگار خوشي در انتظارت باشه
    سلام.
    من هم تجربه ي تلخي از تشخيص ندادن ريفلکس معده توسط دکتر ها دارم. سال 90 . زمستان تلخخخ. اما گذشت و خوب شدم. زير نظر دکرت بودم همش. اما گاهي که خوب ميشدم قرص ها رو يادم مي رفت بخورم. خلاصه زمستون 93 دکتر بهم گفت خوب خوبي و فقط از اين به بعد رژيم غذايي رو رعايت کن و ديگه نميخواد دارو بخوري.
    الان ارديبهشت 94 هست. ولل داغونم. از قبل بدتر شدم. گلو درد شديد بعد از خوردن غذا . و صدام ميگيره. توي مري ام درد ميگيره و ميسوزه بعد از غذا.
    دوباره دکتر آندوسکپي داده.
    ميترسم. اکثرا بعد از يه دوره درماني خوب شدن ولي مال من دوباره برگشته و بدتر از قبل.
    برام دعا کنيد دوستاي خوبم.
    من يه وبلاگ دارم به آدرس www.gastricreflux.blogfa.com
    (انجمن ريفلکس معده اي ها) هر کي از اين مشکلات داره بياد اونجا و از تجربياتش بگه و باهم درد دل کنيم.
    به وبلاگ پنجره هاي من هم سر بزنيد. www.panjerehaa.blogfa.com
    از هم آواي عزيزم به خاطر نوشته هاي قشنگش و اينکه مطلبي نوشت که باعث شد خيلي ها افکار مثبت بياد سراغشون تشکر ميکنم.
    پاسخ

    خدا رو شکر هميشه پايان قصه ها تلخ نيست اميدوارم همگي سلامتيتون رو به دست بيارين
    + محمد 
    منم الان براي دومين بار دقيقا مثل حالت شما شدم. خيلي وحشتناکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه اميدوارم برا کسي اتفاق نيوفته.
    + فرزاد 
    سلام من هم اينطوري هستم. يه بار هم دوازده سالگي اينطوري شدم. الان سي سالمه امپرازول-شيرين بيان-رژيم غذايي اينارو دارم اندوسکوپي هم رفتم. اين بيماري متاثر از حالات عصبي-رواني و سبک غذا خوردنه و دير هم خوب ميشه بايد صبر کرد
    پاسخ

    دقيقا همينطوره
    + زري 
    سلام عزيزم. با نوشتن خاطراتت ، خاطرات خوبم رو توي گرگان برام زنده کردي. بهتريم خاطرات دوران مدرسه و دانشگاه و بيماري معده که منم درگيرش بودم و با صبر و تحمل و تونستم خودم رو درمون کنم.
     <      1   2   3   4   5    >>    >