هم آواي عزيزم

خوشم اومد انگار مثل هم هستيم.دقيقا اين چيزهايي كه نوشتي حرف من هم هست.بچگي يك حس خوبه خود من اصلا نمي خوام بذارم كودك تو وجودم بميره چون كودك معصومه صادقه مهربونه هيجان داره بي روح نيست و هنوز دلش سياه نشده.

يك چيز بگم بخندي يك بار به سرم زد برم اينجا مشاوره گفتم همين طوري گفتم پيشگيري بهتر از درمانه! دكتره چند تا سوال از من كرد به من گفت اصلا افكارت مناسب سنت نيست يك خانم در سن شما بايد بزرگانه فكر كنه و عمل كنه (البته من در محيط هاي به غير از محيط هاي دوستانه كاملا جديم ولي اين دلم هيچ وقن اين رو نمي خواد) و م يگفت جانعه از شما انتظار ديگه داري يك سوالش همين تاب خوردن بود به من گفت اگر آلان يك تاب اينجا باشه سوارش مي شي؟اگر يكي ناراحت بشه تو ناراحت مي شي؟آيا مشكل بقيه برات مهمه؟و هزارتا سوال ديگه .كه جواب همه بله بود.واقعا از دنياي بزرگا بدم مياد.

راستي كدوم قسمت باباطاهر رفتي كافي شاب يا رستوران گردون؟ تو تعطيلات عيد نوروز تقريبا همه بچه هاي دبيرستان ( دبيرستان كوثر )دور هم جمع شده بوديم .حدود 20 نفري بوديم رفتيم رستوران گردون نمي دوني اونجا رو روس سرمون گذاشته بوديم و وقتي شاممون تموم شد و رفتيم كل پرسنل اونجا نفس راحت كشيدن.فكر كن!

البته يك چيز بگم تجربه من نشون داده دخترهاي گرگاني خيلي شيطون و پرنشاطند البته اين رو از خيلي از دوستام كه تو دانشگاه باهاشون آشنا شدم شنيدم