از دست تو با اين نوشتن قشنگت.واقعا خوب مينويسي.مثل طنز نويساي ماهر مينويسي....نکنه نويسنده معروفي هستي ولي رو نميکني....؟!
ميدونم که سرگرم وروجکاتي براي همين خيلي دلواپست نميشم.
بگردمت بداخلاق فهيم من!!!!!
اول که وبلاگتو باز کردمو چند خط خوندم و رسيدم به اون خطي که نوشتي رفتي ناهارخوران پياده روي.يه لحظه فک کردم که يکي از ارشيواي قديميتو اشتباهي باز کردمو دارم ميخونم.اخه از پستاي اولاي وبلگت يکي هست که تو اونم دقيقا اولش نوشتي که رفتي ناهارخوران پياده روي .بعد اومدم پايين و ديدم نه درست دارم ميخونم.البته يکم خنگ تشريف دارم چون اون اولا که وروجک نداشتي!!!!!!!!!
من به اندازه يتو به ورزش علاقه ندارم اما خب به چيزاي ديگه علاقه دارم و حس ميکنم که وقتي ادم به علاقه مندياش نزديک ميشه چه حس خوبي داره...
غرنامت هم دوس دارررررررررريم.هرچهاز دوست رسد نيکوست
احيانا همسرت نگفت خانوم بگير بشين تو خونت کنار وروجکات.ديگه وقت توپ و شيطنت نيس؟؟؟
البته معلومه که کلي روحيه ت عوض شده پس برات عالي بوده....و براي زندگيت هم بهتر بوده...ايشالا يکم که بچه ها بزرگتر بشن باهاشون يه تيم تشکيل ميدي...خوشحالم که نوشتي....اينجا ارامش دارم...با تو...