فوق العاده بود ، تمام اون فضا و اهنگ و ... ميشد تجسم کرد و ميشه معني زندگي رو درک کرد البته قدرت نوشتن مادر نازدانه و دردانه هم شگفت اوره. وقتي اين ستون سال ها و نوشته ها رو ميبينم يه حس دلتنگي به گذشته پيدا ميکنم . در هر صورت پست هاتون فوق العاده بود به دنبال دردگلو امدم اما انگار درد اصلي را اينجا يافتم! زندگي...

سلام همشهري عزيز

خوش به حالت مگه گرگان بارون اومده بود اينقدر دلم براي ناهارخوران تنگ شده از 15 خرداد كه نيومدم.من هم گرگان بودم هميشه با 2-3 نفر از بچه ها مي رفتيم پيده روري ماشين رو جلوي سيد مسعود مي ذاشتيم و تا آخرش مي رفتيم آلان كه دارم برات مي نويسم دقيقا تمام منظره هارو دارم مجسم مي كنم.جاي ما رو هم خالي كن

راستي دوست عزيز دوباره نظر نذاشتي به خدا اصلا هيچ نظري از شما نبود منتظر هستم

سلام مرسي كه به من سر زدي. در مورد سوالت . تو لينكدوني من يه ناتاشا هست كه اين آخرين پست اونه.فكر كنم مال 2-3 پيش باشه ....سر فرصت وبلاگت رو مي خونم و نظرمو مي دم.موفق باشي

سلام....واي چقدر نوشته بودي همشو خوندم مخصوصا اون جريان تدريس و اون سوسك و پسرداييت از همه جالبتر بود.ببخشيد كه دير به دير ميام اما بيامهمشونو مي خونم.

سلام....خوبي؟روز شما هم مبارك.مي بينم كه ورزشكارما يك ماهي تنبل شده بود.خوش به حالتون بارون دارين.منم بارون مي خوام.راستي ناهار خوران يه جاييه؟يه كم از اونجاها برام بنويس شايد يه روزي گذارمون به اونجاها هم رسيد .شاد باشي عزيزم.

من هم از طرف خودم از اين بارون تشكر ميكنم !‏براي ياداوريه زندگي و طراوت!

پايدار باشي

منم از ديوونه هاي بارونم . بارون رو بدون اينکه زيرش باشم تحمل نمي کنم . خيلي دوست دارم توي ناهارخوران وقتي بارون مياد قدم بزنم ولي مني که شايد چند بار بيشتر گرگان نميام شانس ديدن بارونش رو ندارم ... شايان صحراي رز

سلام.وقت بخير.حتما ميريد ناهار خوران جاي منم خالي كنيد.واقعا بمن گرگان خوش گذشت.ياحق