• وبلاگ : كسي كه مثل هيچكس نيست
  • يادداشت : روزهاي بدي كه گذشت...
  • نظرات : 8 خصوصي ، 102 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سردار 
    سلام.
    من پدر بزرگم اينطوري بود اما هيچ وقت دکتر نرفت و سرانجام سره سفره شام طبق معمول غذا تو گلوش گير کرد ، هميشه استفراق ميکرد و خوب ميشد ولي اون شب بي فايده بود تو 2 دقيقه جان به جان آفرين تسليم کرد ، الآن پدرم هم همين طوري شده که خيلي نگرانه و ميگه ميدونم آخرش مينو ميکشه ، کل زندگيمون شده استري ، کلي دکتر رفتيم و عکس و دارو يکم بهتر شده اما زياد تاثير نداشته ، با نگراني داشتم تو گوگل سرچ ميکردم که به مطلب شما برخوردم ، استرسم کم شد و تصميم گرفتم اونو به يه متخصص گوارش نشون بدم ، بازم ممنون از شما ، انشالله اين استرس از خونواده ما بره و همه چي مثه قبل بشه و همين طور اميد وارم هيچ بنده خدايي هيچ نوع بيماري رو نگيره ، روز خوش
    پاسخ

    آمين ، اميدوارم پدرتون هم به زودي خوب بشه