نمي دانم كه چرا اين متن منو ياد مولوي و اين قطعه انداخت :
بيا تا قدر يكديگر بدانيم
كه تا ناگه زهمديگر نمانيم
...
چو بر گورم بخواهي بوسه دادن
رخم را بوسه ده كه اكنون همانيم
****
ببخشيد كه باز هم خواستم اداي ارشدي ها را در بيارم و شعر هم به يادم بياد ... :)
ما پير ها رو چه به اين كه اداي اديبان جوون را در بياريم ... :)
شاد باشي و شادكام همولايتي :)
(از وقتي كه وبلاگ ... نگاه ... نيمه تعطيل شده .. دلم براي كلام ... همولايتي ... تنگ شده بود :) )