1- گفتي گلدان گل . ياد گلدان هاي گل عطري و شمعداني هايي كه در ولايت داشتيم افتادم . و آن خانه هايي كه كودكي را در آن سپري كرديم. در سفر گذشته هردو خانه را سرپا ديدم. آخر كوچه چهارم كوي ويلا ( تختي ) . بوي كودكي را درزنده كردي جوون .... ! مرسي :)
2- هرچند كه گلدان ها را دوست دارم ، ولي گلداني نمي گذارم. اجازه مي دهم كه دختر شيطون زنگشو بزنه و جيم بشه و از كنج كوچه با شيطنت و شادي به كسي كه در را باز مي كند ، بخندد . از اون خنده هاي پاك كودكانه :)
1-پير مرد از پشت پنجره دختر شيطون رو مي ديد كه آرام به در خانه نزديك شد، اطرافش را نگاهي انداخت و با شتاب زنگ زد و چسبي هم روي دكمه زنگ و به دو فرار كرد. غافل از آنكه دو چشم از پشت پنجره با لبخندي به او مي نگريست .دو چشمي كه زماني جوان بود و سرشار از شيطنت
2- به جاي كلمه مرد ها مي تواني از كلمه جامع تر آدم ها استفاده كني.
3- دوست داشتن و دوست داشته شدن موهبتي هستند كه نصيب هر كسي نمي شوند. پس تا ميتواني دوست داشته باش و بگذار دوستت داشته باشند. تجربه هاي ديگران فقط براي خودشان معني مي دهد . هر كسي در اين وادي تجربه اي خاص خودش را خواهد داشت . :)