آخ که اين بغل کردن چه حس خوبي به آدم ميده.. درک ميکنم... روز هايي که منم بيمارستان بودم هي دخملي رو بغل ميکردم و به خودم ميچسبوندمش.. پرستار اونجا مي اومد و ميگفت اينقدر زياد از دستگاه نيارش بيرون زرديش ميره بالا ها.. ولي کو گوش شنوا.. دلم پي ميکشيد براي بغل کردنش.. مخصوصا با اون دستا کوچولوش که روي سينه ام ميزاشت و شير ميخورد..
چقدر بد بود که ميديدي بچه هايي که پر کشيدن رو..
سلام بقيه مطلب چي شد؟
اميدوارم زودتر هردوشون خوب بشن