سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ناتی اومده بود خونمون که با ما جون برن دانشگاه کاراشون رو انجام بدن،حاضر شدن و آخرین لحظه هم با اسپری دوش گرفتن!داشتم کتاب می خوندم،از جلوی من که رد شدن کرمم گرفت،گفتم این اسپری چیه؟بوش مثه حشره کش می مونه،اونا هم جیغ و ویغ که نخیر خیلیم خوشبویه،تازه بس بوی خوبی داره جفتمون ازش خریدیم،من هم بی توجه به ادامه ی حرفاشون به خوندن کتاب ادامه دادم اونا هم اسم اسپری رو گفتن که من متوجه نشدم چی گفتن و اونا رفتن،چند روز بعد که بازار رفته بودم یه اسپری خریدم که خیلی از بوش خوشم اومد یه بوی خنک و دوست داشتنی بعد که اومدم خونه،به ناتی و ما جون گفتم یه اسپری خریدم انقده خوشبوووووو انقده خوشبوووووو،مثه مال شما نیست بو حشره کش بده،با کلی تعریف و ناز و ادا اسپری رو از کیفم در آوردم،تا اونا اسپری رو دیدن از خنده رو مبل ولو شدن به اینجا هم ختم نشد خندهه چنان شدید بود که از روی مبل پخش زمین شدن!منم هی می گفتم کوفت به چی می خندین،اما اونا از شدت خنده نمی تونستن جواب بدن که ناتی در حین خنده،بریده بریده گفت این همون حشره کشیه که ما هم خریدیم جییییییییگر!
منم واسه این که کم نیارم پا به پای اونا خندیدم و پخش زمین شدم!از اون روز هر بار این اسپری رو می زنم متلک بارونم می کنن!!!

پ ن1:احسان عزیز و الهام نازنین هم آوایتان مبارک،امیدوارم روزهای زیبایی در انتظارتون باشه و تا همیشه خوشبخت و شاد و شادی آفرین در کنار هم زندگی کنین.(کاش بیاین اینجا رو بخونین)
پ ن2:نجمه ی نازنین در اولین دقایق بامداد 31 شهریور بهت می گم تولدت مبارک جیگر!امیدوارم سالهای سال تولدت رو در کنار امیرت جشن بگیرین و از امیر کادوهای خوب خوب بگیری!


نوشته شده در  شنبه 86/6/31ساعت  12:15 صبح  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]