سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پوران جان تو هیچگاه نخواهی فهمید که چه قدر به فکرتم، نمی دانی چقدر دلم می خواهد دستت را بگیرم، آرزویم است بتوانم باری از دوشت بردارم تا کمی آسوده باشی تا لحظه ای دغدغه هایت را فراموش کنی، دلم می خواهد بدون نگرانی از شرایط زندگی ام کل هزینه زندگی ات را قبول کنم حداقل هزینه های دخترانت را بپردازم تا تو نگران شهریه دانشگاهشان نباشی، کاش آن مسئول بخش که تو را از کار بر کنار کرد می دانست اگر این کار را نکرده بود تو انقدر در رنج و سختی نبودی.

کاش همسر بی مسئولیتت در زمان حیاتش کمی به فکر بود و به بیمه مراجعه می کرد که فقط به خاطر 90 روز تو کلا از دریافت حقوق بی بهره نمی شدی.

پوران جان من نه تنها روز زن که روز مرد را هم باید به تو تبریک بگویم که مرد تر از هر مردی وایستادی، جنگیدی و می جنگی و تلاش می کنی، امیدوارم خدا به تو سلامتی بدهد و به بازوانت قدرت، پوران دخت نازنین امیدوارم خداوند راهی را برایت بگشاید و دستت را بگیرد یا من را وسیله ای قرار دهد تا بتوانم جوری کمکت کنم که انقدر اذیت نشوی ...

آه پوران ... پوران ... پوران نارنین و خسته ...

وقتی هر روز صبح با چهره خسته می آیی و می گویی دیشب هم نتوانستم بخوابم، حال مادرم خوب نبود ، دلم می خواهد بگویم، پوران جان بیا در آغوشم، بیا کمی استراحت کن، اصلا بیا در آغوشم های های گریه کن ، آخر مگر یک آدم چه قدر توان دارد، با این حال , روزت باز به مادرت هم می رسی، قطعا خدا تو را می بیند، مهربانیهایت را، بزرگواریت را و حتما به فکر تو هست ...

آه پوران ... پوران ... پوران  مهربانم ...



نوشته شده در  دوشنبه 93/2/22ساعت  5:21 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]