سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تو باشگاه در حال ورزش کردن بودم، دو تا از خانمها دخترانشان را با خودشان آورده بودند در حین ورزش نگاهشان می کردم، سر به سرشان می گذاشتم، لبخندی تحویلشان می دادم.
خانمی از من پرسید "بچه نداری؟" گفتم چرا.
گفت" آخی حتما پسره خیلی دلت دختر می خواد نه؟" چیزی نگفتم، فقط لبخند زدم.
یکی از خانمها که من را می شناخت گفت" این خانم دو تا دختر داره" خانم اولی با تعجب گفت" وااا همچین با مهربونی و لبخند و یه جوری این دختر ها رو نگاه می کردی گفتم لابد دختر نداری".

پ ن 1: نمی دانستم حتی نوع نگاهم هم می تواند من را مورد قضاوت قرار دهد!
پ ن 2: خداوند به همه آنهایی که فرزند می خواهند فرزندی صالح عنایت کند.
پ ن 3: امروز سرشاز از عشق و انرژی ام خواستم به شما هم منتقلش کنم از آن حسهایی که همه را دوست می داری و این حرفها.
پ ن 4: بوی سیر داغ کشک بادمجانم خانه را برداشته است من بر عکس خیلی از خانمها عاشق بوی سیر داغ و پیاز داغم، بوی زندگی می دهد!
پ ن 5: چند نفرتان بعد از خواندن پ ن فوق آب دهان قورت دادند؟! اولیش خودم بودم! 


نوشته شده در  سه شنبه 92/2/3ساعت  4:36 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]