سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه ترم هفت اما درس و مشق دانشگاه را بی خیال شد و فقط نشست برای کنکور کارشناسی ارشد که هفته ی دیگر برگزار می شود خواند،حتی در ایام فرجه های این ترم هم درسهای دانشگاه را نخواند،فقط شب امتحان هر درس یک نگاهی به کتابهایش می انداخت،چون برای ارشد نیتش این بود که تغییر گرایش دهد و این منوط به تلاشی دو برابر بود،دیروز یکی از دوستانش زنگ زد و گفت فلان درس و فلان درس را افتاده ای!این طفلک ما هم دپرس و عصبانی بود شدید،چون با این تفاسیر مشروط می شد و ترم بعد هم بیش از 14 واحد نمی توانست بر دارد و قاعدتاً 9 ترمه می شد و رویای قبولی در آزمون ارشد می رفت داخل حبابی و از او دور می شد و تقی در هوا می ترکید!
هی می آمد از من می پرسید چه کار کنم؟هی غر می زد،عصبانی بود و کلافه،کتابهای تستش را هم جمع کرد و بیخیال کنکور ارشد شد،همش غر می زد چه الکی بسکتبال را این ترم گذاشتم کنار،کاش می رفتم، کاش ال می کردم کاش بل می کردم!
کلی بدو بیراه بار استاد مربوطه کرد!کلی باهاش حرف زدم که راضی شد فعلاً بیخیال درسهای ارشد نشود،تست می زد اما بی حوصله و بی انگیزه،امروز صبح قرار بود نمره هایش وارد سایت شود،وارد سایت شدیم نمره ی یکی از آن فلان درسها وارد شده بود 10!جیغمان به هوا بلند شد،قیافه اش دیدنی بود،کلی قربان صدقه ی استادش رفت،اما هنوز استرس مشروط شدن را داشت،2 تا از درسهایش مانده بود،نیم ساعت بعد دوباره وارد سایت شدیم دیدیم نمره آن فلان درس بعدی هم هست 10!دیگر جیغ بود و داد و هوار و صدای مامی که با تعجب می پرسید چی شدهههههههه؟چشمهایش از خوشحالی برق می زد،قربان صدقه ی استادش می رفت که به عمرم اینجور قربان صدقه ی ما نرفته بود تا دیروز از آرایش چشم مضحک استادش ایراد می گرفت حالا داشت قربان صدقه ی چشمان شهلای استادش می رفت!اما استرس همچنان به قوت خودش باقی بود نمره درس بعدی تعیین می کرد مشروط شدن و یا نشدنش را،چند دقیقه بعد نمره درس بعدی هم اعلام شد 13 و این یعنی خداحافظ مشروطیییییییییی،دهانش باز مانده بود،جیغ و ویغ و بغل و ماچ و رقص و خلاصه همه چی براه بود!
ظهر لم داده بودم روی کاناپه،صدای ماس ماسکم در آمد،دیدم یکی از بچه های کلاس برایم اس ام اس زده که تبریک درس تحقیق در عملیات پیشرفته را 13 شدی!این نمره آن هم از دست استاد دیوانه ای چون بابا لنگ دراز یعنی خیلی!گر چه انتظارم بیش از این بود،اما بس تصحیح اوراقش مدل دار است و غیر قابل پیش بینی باید همین نمره را روی سرت بگذاری و حلوا حلوایش کنی!از دوستان دیگر خبر می گیرم بین 6 نفر از دخترکان کلاس دو نفرمان پاس کردیم،بقیه با نمره ی 11 افتادند!
چند بار قبل او در بغلمان ولو شد این بار من بودم که پریدم بغلش!
خلاصه اینکه از همینجا رسماً اعلام می کنم،امروز یعنی 14 فوریه مصادف با 25 بهمن « روز جهانی بشکن و بالا بنداز» نامگذاری شد دیگر نشنوم روز والنتاین و این سوسول بازیها را!

پ ن i:یک روز که فرد فوق الذکر امتحان داشت،به محض اینکه امتحانش را داد آمد خانه و روی تختش ولو شد، چون شب قبلش هم تا دیر وقت بیدار بود به محض اینکه سرش را گذاشت خوابش برد،3 ساعت بعد بیدار شد بلند و بی وقفه و پر استرس داد می زد هم آوااااااااااااااا هم آوااااااااااا منم که از ترس دست و پایم را گم کرده بودم دویدم سمت اتاقش،بهم گفت« تو رو خدا بی شوخی بگو من رفتم امتحان دادم و آمدم و خوابیدم یا هنوز نرفتم و خواب ماندم»!!!!!وقتی دید از خنده روی زمین ولو شدم و اشکام سرازیر شده خودش فهمید چه خبر است!
پ ن ii:اگر بفهمد این موضوع را اینجا نوشته ام!گرچه اسمش را که ننوشتم شناسایی نمی شود!!!


نوشته شده در  پنج شنبه 86/11/25ساعت  10:22 عصر  توسط هم آوا 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نمی دانم
مادر که می شوی
اوووف
مثال نقض
هجوم افکار
نوشتن
[عناوین آرشیوشده]